سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30

امام رضا (ع) می فرمایند :

آخرین مطالب ارسالی
»ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
»ولات حضرت محمد(ص) تبریک
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا (ع)
»یا علی بن موسی الرضا(ع)
»یا علی بن موسی الرضا
»اس ام اس تبریک عید فطر
»اشعار ماه رمضان
»یا رسول الله
»اشعار ولادت حضرت محمد (ص)
»یا رسول الله محمد ص مدد
»یا رسول الله ص مدد
»میلاد حضرت رسول ص

مى زند آتش به قلبم سوز داغ عسکرى

 گیرد امشب اشک من هر دم سراغ عسکرى

شد به سن کودکى فرزند دلبندش یتیم

 گشت دُرّ اشک مهدى چلچراغ عسکرى

در دل صحراى غم ها و به دشت سرخ عشق

 لاله سان شد قلب ما خونین ز داغ عسکرى

بس که اندوه فراوان دید از جور خسان

 شد لبالب از مى غم ها ایاغ عسکرى

با گلاب اشک و با سوز درون گوید سخن

 «حافظى» آن بلبل خوش خوان باغ عسکرى

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در پنج شنبه 89/11/21 ساعت  10:38 عصر نظر

ما دلشدگان را همه مونس مهدی (عج) است

امید دل ما گل نرگس ، مهدی است

مجلس چو بنام حسن عسگری ، است

ای مجلسیان ، صاحب مجلس مهدی است

امشب که زمین و آسمان می گرید

از ماتم عسگری، جهان می گرید

جا دارد اگر که شیعه خون گریه کند

چون مهدی صاحب الزمان می گرید

از رحلت عسگری سماء می گرید

ارواح تمام انبیاء می گرید

زهرا به بقیع ، حسین در کرببلا

در طوس غریب الغربا می گرید

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در پنج شنبه 89/11/21 ساعت  10:37 عصر نظر

شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن

جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن

عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم

کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن

در عزای عسگری آید زنای اهل دل

صد فغان همراه با شور ونوا یابن الحسن

آب شد شمع وجودش زاتش زهر ستم

خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن

در جوانی رفت از دنیا امام عسگری

شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن

این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه

تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن

گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع

گاه از فقدان آن نور هدی یابن الحسن

دست رد بر سینه ام امشب مزن زیرا که من

با محبان تو هستم آشنا یابن الحسن

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در پنج شنبه 89/11/21 ساعت  10:36 عصر نظر

زچشم پر گهر من خدا خبر دارد

زجان پر شرر من خدا خبر دارد

که بود معتمد و ظلم او چگونه شکست

ز کینه بالو و پر من خدا خبر دارد

زهمزمانی با سه خلیفه در شش سال

چه آمده به سر من خدا خبر دارد

زسوز زهر شرر زا چگونه می گذرد

زشام تا  سحر من خدا خبر دارد

شرار زهر ستم همچو شمع آبم کرد

زسوزش جگر من خدا خبر دارد

میان این همه دشمن چه ها کند مهدی؟

زغربت پسر من خدا خبر دارد

زبعد من برسد غیبت خدائی او

زصب منتظَر منخدا خبر دارد

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در پنج شنبه 89/11/21 ساعت  10:34 عصر نظر

رسانده زهر جفا تا به چرخ آه مرا

گرفته است زکف معتمد رفاه مرا

به زندگانی من نیز زهر خاتمه داد

به دست و پیکر لرزان ببین گواه مرا

رسیده بر لب بام آفتاب زندگیم

بخوان غلام من از پشت پرده  ماه مرا

بیا امید دلم مهدیم دگر مگذار

تو بیش از این به رهت منتظر نگاه مرا

بیا و آب بنوشان تو بر پدر دم مرگ

که نیست تاب و توان جسم همچو کاه مرا

تو در برم بنشین تا مگر که بنشانی

ز اشک دم به دم خود شرار آه مرا

به غربت تو و مظلومی تو می سوزم

چو گیرد اتش بیداد جایگاه مرا




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در پنج شنبه 89/11/21 ساعت  10:34 عصر نظر

دوستان بر من و سوز جگرم گریه کنید
به شرار دل و اشک بصرم گریه کنید
من جوان بودم و در سن شبابم کشتند
بر دل سوخته و چشم ترم گریه کنید
حسنم، پاره جگر مثل عمویم حسنم
بر من و بر هموی خون جگرم گریه کنید
من و جد و پدرم را به جوانی کشتند
در عزای من و جد و پدرم گریه کنید
من شهیدم ولی از خصم نخوردم سیلی
همه بر مادر نیکو سیرم گریه کنید
سال ها بود که در تحت نظر بودم حبس
همه بر قصه ی تحت نظرم گریه کنید
قبر ویران شده ام گشت بقیع دگری
داغداران به بقیع دگرم گریه کنید
بعد من مهدی من بی کس و تنها ماند
به غریبی یگانه پسرم گریه کنید
گریه ی منتظران مرحم زخم دل اوست
بر ظهور خلف منتظرم گریه کنید
به محبان من اعلام کن اینک میثم
همه بر حجت ثانی عشرم گریه کنید




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در پنج شنبه 89/11/21 ساعت  10:32 عصر نظر

سوخت از زهر ز پا تا به سرم

آب گردیده خدایا جگرم

پسرم مهدی موعود کجاست

تا ببیند که چه آمد به سرم

دشمنانم همه شادند ولی

گرد غم ریخت به روی پسرم

پسرم گرید و گوید هردم

پدرم ای پدرم ای پدرم

یاد تنهایی مهدی هر دم

می رود خون ز دو چشمان ترم

طوطی باغ جنانم اما

ریخت یا رب به جهان بال و پرم

پیکرم شمع صفت آب شده

قاصد مرگ نشسته به برم

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در پنج شنبه 89/11/21 ساعت  10:31 عصر نظر

پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش

پسری اشک فشان است به حال پدرش

پدری جام شهادت به لبش بوسه زده

پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش

پسری را که بود نبض دو عالم در دست

شاهد داغ پدر آه و دل و چشم ترش

حسن العسکری از زهر جفا می سوزد

حجةابن الحسن از غم شده گریان به برش

چار ساله پسری مانده و صد ها دشمن

که خداوند نگه دارد و از هر خطرش

دشمن افکنده زپا نخل امامت را باز

کند اندیشه به نابودی یکتا ثمرش

خانه را که عدو دست به غارت زده است

اتش ظلم بر افروخته از بام و درش

آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز

 غیبتی را که بود خون شهیدان اثرش

آنکه امروز جهان زنده و قائم از اوست

بار الها که مؤید نفتد از نظرش

 




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در پنج شنبه 89/11/21 ساعت  10:30 عصر نظر

ای به غربت گشته مسموم از ره بی یاوری
یا امام عسگری یا امام عسگری

کشته راه خدا و زاده ی پیغمبری
ای که از عباسیان ظلم و جنایات دیده ای
صدمه¬ها در نشر قرآن و ولایت دیده ای
در جوانی درد و رنج بی نهایت دیده ای
کنج زندان کرده ای بر خلق عالم رهبری
یا امام عسگری یا امام عسگری
ای که در سن جوانی مثل گل پرپر شدی
کشته ی راه خدا و دین پیغمبر شدی
با وجود شیعیان بی یاور و بی یاور شدی
بر سرت آمد بلاها با تمام سروری
یا امام عسگری یا امام عسگری
ای سراپا روح قرآن ای وجودت جان پاک
آخر از زهر جفا گردیده قلبت چاک چاک
پیکر نورانیت شد در جوانی زیر خاک
ای جمالت مصطفایی ای جلالت حیدری
یا امام عسگری یا امام عسگری
مثل اجدات شدی مسموم از زهر جفا
شد عزادار تو زهرا و علی و مصطفی
شهر سر من را در ماتمت شد کربلا
مهدیت پوشیده بر تن جامه ی نیلوفری
یا امام عسگری یا امام عسگری
گرچه دیدی روز و شب بیداد از خصم شریر
دیده ای در عمر خود تبعید و زندان ناگزیر
خواهرت دیگر نشد در بین دشمن ها اسیر
مثل زینب در مصیبت کس ندیده خواهری
یا امام عسگری یا امام عسگری




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در پنج شنبه 89/11/21 ساعت  10:28 عصر نظر

می دهد بوی حسین کربلای مشهدم
شبنم غربت گرفت لاله های مشهدم
من غریب الغربایم با غریبان آشنایم
من رضایم
حج مظلومیت است اعتکاف کوی من
خون ثاراللهی ام جوشد از هر موی من
وارث خون خدایم یادگار کربلایم
من رضایم
در هوای تربتم گریه دارد آسمان
بر من و بر غربتم خون ببارد آسمان
گر چه بر غم ها دوایم بی کسم، درد آشنایم
من رضایم
شعله زد غصب فدک از جنایات یزید
آتشی زان شعله بود ظلم مأمون الرّشید
من که مسموم از جفایم کشته این ماجرایم
من رضایم




لینک مطلب
 توسط مصطفی محمدزاده در چهارشنبه 89/11/13 ساعت  5:53 عصر نظر

<      1   2   3   4   5   >>   >

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.
Copyright © 2008 - 2010 All Right Reserved , www.behesht8.ir